کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گشادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وسعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مص) [عربی: وسعة] vos'at گشادگی؛ گشادی؛ فراخی جا؛ پهنه.
-
ابناخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انباخون› [قدیمی] 'abnāxun قلعه؛ حصار؛ دژ: ◻︎ ز سوی هند گشادی هزار شهرستان / ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰ حاشیه).
-
قیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) qif وسیلۀ فلزی یا شیشهای دهانگشادی که دنبالۀ آن شبیه لوله است و مایعات را بهوسیلۀ آن در ظرفهای دهانتنگ میریزند.
-
جدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jedāl ۱. جنگ؛ ستیز: ◻︎ بیخیل و بیسپاه شکستی سپاهها / بیجنگ و بیجدال گُشادی حصارها (لامعی: ۶).۲. پیکار؛ رقابت: جدال بر سر قهرمانی.۳. کشمکش؛ جروبحث؛ بگومگو.
-
مراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] morād ۱. خواسته؛ آرزو.۲. مقصود؛ منظور.۳. (اسم، صفت) (تصوف) پیر.۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود.〈 مراد طلبیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: ◻︎ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ: ۷۳۸...
-
گشاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gošād ۱. [مقابلِ تنگ] گشاده؛ فراخ؛ وسیع.۲. [قدیمی، مجاز] گشایش.۳. [قدیمی] رها کردن تیر از کمان.۴. (اسم) [قدیمی] چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار میدادند.۵. [قدیمی، مجاز] رهایی؛ نجات: ◻︎ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ر...
-
قفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقفال و اَقفُل و قُفُول] qofl وسیلهای فلزی که به در صندوق یا خانه میزنند و در را با آن میبندند؛ کلیدان.〈 قفل ابجد: نوعی قفل که با حروف الفبا باز و بسته میشود.〈 قفل رومی: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو ...
-
ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māh] ‹ماج، مانگ› māh ۱. (نجوم) از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین میگردد و از خورشید کسب نور میکند؛ قمر.۲. واحد اندازهگیری زمان برابر با یکدوازدهم سال.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] زیبا.۴. در گاهشماری ...