کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گسترش دوراُفت بهخط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطّ، جمع: خطوط] xat[t] ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود.۲. دستخط.۳. خوشنویسی: کلاس خط.۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود: خط نستعلیق.۵. [مجاز] نوشته.۶. [مجاز] سند.۷. سطر.۸. [مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک ...
-
شعاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشِعَّة] šo'ā' نور خورشید؛ روشنی آفتاب؛ روشنایی؛ پرتو؛ خط روشنی که نزدیک طلوع آفتاب به نظر میآید.〈 شعاع دایره: (ریاضی) خط مستقیم که از مرکز دایره به نقطهای از خط دایره متصل میشود و نصف قطر است.
-
میخی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به میخ) mixi شبیه میخ: خط میخی.
-
سجلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سِجِل] [قدیمی] sejellāt ۱. = سجِل۲. خط اسلامی برگرفته از خط کوفی که برای نوشتن اسناد به کار میرفته است.
-
پازند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāzand ۱. ترجمۀ زند به فارسی.۲. شرح و تفسیری که مانند حاشیه در پای اوراق زند نوشتهاند و آن به زبان پهلوی و غالباً با لغات فارسی و به خط اوستایی و گاه به خط فارسی بوده: ◻︎ گویند نخستین سخن از نامهٴ پازند / آن است که با مردم نااصل مپیوند (لبیبی...
-
خطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خط) [عربی. فارسی، مقابلِ چاپی] xatti نوشتهشده با دست: کتاب خطی.
-
پاره خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (ریاضی) pārexat[t] خطی که به دو نقطه منتهی شود.
-
بیضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به بَیضَة) [عربی: بیضیّ] beyzi خط یا شکل مسطحی که شبیه تخممرغ باشد؛ تخممرغی.
-
تندنویسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tondnevisi ۱. تند نوشتن خط.۲. روش نوشتن سریع مطالب به کمک علامتهای اختصاری.
-
ستونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ستون› [قدیمی] sotune ۱. ستونمانند.۲. (اسم مصدر) حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستونمانند.
-
کنشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] ‹کنش، کنست› [قدیمی] ke(o)nešt عبادتگاه غیرمسلمانان؛ عبادتگاه یهودیان: ◻︎ تو را آسمان خط به مسجد نبشت / مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی۱: ۱۷۶).
-
گونیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی، مٲخوذ از یونانی] (ریاضی) gun[i]yā وسیلهای مسطح و سهگوش به شکل مثلث قائمالزاویه که برای رسم خط عمود یا رسم زاویۀ قائمه استفاده میشود
-
کلید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] kelid ۱. وسیلهای فلزی برای باز کردن قفل.۲. وسیلهای برای وصل یا قطع کردن جریان برق.۳. [مجاز] هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند: کلید مشکلت اینجاست.۴. پاسخهای درست به پرسشهای چهارگزینهای و مانند آن.۵. (موسیقی) علامتی در ابتدای...
-
اشغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešqāl ۱. مشغول ساختن وسیلهای یا چیزی.۲. به کار گرفتن.۳. کسی را به کار واداشتن.۴. جایی را تصرف کردن؛ پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.۵. (صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس میگیرم.
-
پرفراژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: perforage] perfe(o)raž ۱. سوراخهای ریز متوالی به شکل خط در روی بعضی از کاغذها که کاغذ در آن محل به راحتی جدا میشود.۲. دستگاهی که با ابزاری شانه مانند این سوراخها را ایجاد میکند.