کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گستاخی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تجاسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajāsor ۱. جسارت و گستاخی کردن.۲. دلیری کردن.
-
تسحب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasahhob ۱. ناز کردن.۲. در خوردن و آشامیدن افراط کردن.۳. دربارۀ کسی گستاخی کردن.
-
استرسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estersāl ۱. گستاخی کردن.۲. اطاعت کردن.۳. انس گرفتن.
-
تطاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tatāvol ۱. گردنکشی کردن.۲. اظهار قدرت کردن.۳. دستدرازی کردن؛ تعدی و گستاخی کردن.
-
تجری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تَجرُّؤ] [قدیمی] tajarri ۱. جرئت کردن؛ دلیری کردن.۲. گستاخی.۳. سرپیچی؛ نافرمانی.
-
طغیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] toqyān ۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
-
گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: vistāxv] ‹وستاخ، بستاخ، استاخ، اوستاخ، بیستاخ› gostāx ۱. بیادب.۲. [قدیمی] نترس؛ جسور؛ دلیر؛ بیپروا.〈 گستاخ آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] اظهار گستاخی کردن؛ بیپروایی نمودن.
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...
-
پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēšānīk] pišāni ۱. (زیستشناسی) جلو سر از زیر موها تا روی ابروها؛ جبهه؛ جبین.۲. [مجاز] بخت؛ اقبال؛ دولت؛ طالع.۳. [قدیمی، مجاز] لیاقت؛ شایستگی.۴. [قدیمی، مجاز] صلابت؛ قوّت.۵. [قدیمی، مجاز] نخوت؛ تکبر: ◻︎ هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» /...