کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گز› [عامیانه] gas ۱. مزهای که دهان را جمع کند، مثل مزۀ میوۀ نارس.۲. زمخت.
-
جستوجو در متن
-
زکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zakeš زمخت؛ گس.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaz گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
-
ازگیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ازگل› (زیستشناسی) 'azgil ۱. میوهای کرویشکل، گوشتالو، قهوهایرنگ، شیرین، و کمی گس.۲. درختچۀ خاردار و جنگلی این میوه با گلهای سفید.
-
خرمالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xormālu ۱. میوهای شبیه گوجهفرنگی، با پوست سرخرنگ و طعم گس که پس از رسیدن شیرین میشود.۲. درخت این میوه با برگهایی درشت.
-
زفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zoft ۱. بخیل؛ ممسک؛ لئیم؛ خسیس: ◻︎ صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تار چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری: ۳۶۳).۲. [مجاز] ترشرو.۳. [مجاز] زمخت.۴. طعم تندوتیز و گس؛ ویژگی چیزی که طعم تندوتیز داشته باشد.