کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gazande حیوان یا حشرهای که انسان را بگزد و نیش بزند؛ جانور زهردار.
-
جستوجو در متن
-
گزندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gazandegi گزنده بودن؛ عمل گزنده.
-
گزاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: gazāk] [قدیمی] gazāk گزنده.
-
گزمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] gazmār مار گزنده.
-
کلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kaleb ویژگی سگ گزنده و مبتلا به هاری.〈 کلبکلب: ‹کلبالکلب› [قدیمی] سگ دیوانه و گزنده؛ سگ هار.
-
گزیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gazide کسی که جانور گزندهای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد.
-
گزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gazān ۱. گزنده.۲. (قید) در حال گزیدن.
-
دوزنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوزینه، دوژنه، دوژینه› [قدیمی] duzane ۱. سوزن.۲. نیش حشرات گزنده.
-
گز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گزیدن) gaz ۱. = گَزیدن۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): غریبگز.
-
تندبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مقابلِ زندبار] [قدیمی] tondbār ۱. هرجانور درنده یا گزندهای که جانور دیگر را بخورد یا آزار برساند، مانند شیر و پلنگ.۲. جانور موذی.
-
ژنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زنه› [قدیمی] žane ۱. نیش.۲. نیش سوزن.۳. نیش حشرات گزنده، مانند پشه و زنبور.
-
نیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) niš ۱. نوک هرچیز نوکتیز، مانندِ سوزن، خنجر، و نشتر.۲. (زیستشناسی) عضوی از بدن حشرات گزنده از قبیل عقرب، زنبور، و مار که زهر خود را بهوسیلۀ آن داخل بدن انسان میکنند.۳. (زیستشناسی) چهار دندان نوکتیز جلوی دهان انسان، دو در بالا و دو در پایین...
-
افلنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'aflanje گیاهی به بلندی یک متر، با برگهای دراز، تخمهای ریز، سرخرنگ، خوشبو، و تلخمزه که بیشتر در هند میروید. Δ تخم آن در طب قدیم برای تقویت دِماغ، جگر، و معده و دفع سمّ حشرات گزنده به کار میرفته.
-
منتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mantar ۱. [عامیانه] مورد تمسخر و استهزا.۲. [عامیانه] معطل.۳. (اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند.〈 منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. مسخره کردن.۲. معطل کردن.