کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریز 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ramidegi ترس و گریز؛ حالت فرار و گریز از مردم.
-
مناص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] manās فرار؛ گریز.
-
بوالهرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالهرب] [قدیمی، مجاز] bolharb خداوند گریز؛ گریزنده.
-
تول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tul رم؛ فرار؛ گریز.
-
رمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] rameš ۱. رمیدگی؛ ترس و گریز.۲. نفرت.
-
کفانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کفاندن› [قدیمی] kafanidan ترکاندن؛ شکافتن: ◻︎ هر آن سر که دارد خیال گریز / بباید کفانیدن از تیغ تیز (دقیقی: ۱۱۳).
-
گریزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gorizeš گریختن؛ گریز؛ فرار: ◻︎ که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی: ۸/۱۳۰).
-
ستونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ستون› [قدیمی] sotune ۱. ستونمانند.۲. (اسم مصدر) حرکت و حمله یا گریز به خط مستقیم و ستونمانند.
-
مات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) māt ۱. سرگردان؛ حیران؛ مبهوت؛ سرگشته.۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد.
-
گریزگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گریزگه› gorizgāh ۱. جای گریختن؛ محل مناسب برای گریختن.۲. (ادبی) جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که میتوان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد.
-
ستیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ستزیدن، ستیهیدن، ستهیدن› [قدیمی] setizidan ۱. ستیزه کردن؛ جنگوجدال کردن: ◻︎ چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی: ۵۳).۲. دشمنی کردن.۳. سرکشی و ناسازگاری کردن.
-
مالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: malisn] māleš ۱. دستمالی.۲. [مجاز] تنبیه؛ مجازات.〈 مالش دادن: (مصدر متعدی)۱. مالیدن.۲. مشتمال دادن.۳. [مجاز] تنبیه کردن: ◻︎ چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵: ۸۲۸).
-
مخلص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxlas ۱. (ادبی) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز میزند.۲. خلاصۀ کلام؛ چکیدۀ سخن.۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات؛ محل رهایی؛ راه خلاص؛ گریزگاه.
-
سبزخنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzxeng ۱. اسب؛ اسب تیرهرنگ.۲. [مجاز] فلک.۳. [مجاز] آسمان: ◻︎ فلک بر سبزخنگی تند تیز است / ز راهش روح را جای گریز است (نظامی۲: ۱۹۰)، ◻︎ مه جلوه مینماید بر سبزخنگ گردون / تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان (حافظ: ۷۷۰).
-
ذم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذمّ، مقابلِ مدح] zam[m] بد گفتن؛ نکوهش کردن؛ بدگویی؛ نکوهش؛ نکوهیدن.〈 ذم شبیهبه مدح: (ادبی) در بدیع، ذم کسی بهطوریکه در ابتدا ستایش به نظر آید، مانند این شعر: دیگر مگو که زاهد ما را گذشت نیست / نگذشت اگرچه از سر دنیا، ز دین ...