کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریزگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گریزگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گریزگه› gorizgāh ۱. جای گریختن؛ محل مناسب برای گریختن.۲. (ادبی) جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که میتوان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد.
-
جستوجو در متن
-
محیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mahis گریزگاه.
-
گریختن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گریختنگه› [قدیمی] gorixtangāh جای گریختن؛ گریزگاه.
-
مهرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مهارب] [قدیمی] mahrab گریزگاه؛ جای فرار.
-
گریزجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gorizjā جای گریختن؛ گریختنگاه؛ گریزگاه.
-
مفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَفرّ] mafar[r] گریزگاه؛ جای گریختن؛ راه فرار.
-
مفزع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mafza' پناهگاه؛ گریزگاه؛ پناه؛ ملجٲ.
-
مخلص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxlas ۱. (ادبی) قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز میزند.۲. خلاصۀ کلام؛ چکیدۀ سخن.۳. [قدیمی] محل خلاص و نجات؛ محل رهایی؛ راه خلاص؛ گریزگاه.
-
بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bast ۱. مقدار کمی از تریاک که یک بار روی حقۀ وافور بچسبانند و دود کنند.۲. (بن ماضی بستن) = بستن۳. بسته (درترکیب با کلمات دیگر): داربست، چوببست.۴. [منسوخ] جایی که کسی از ترس به آنجا پناه ببرد که نتوانند او را دستگیر کنند، مانند اماکن مقدس و خان...
-
فراغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَراغَة] fa(e)rāqat ۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساند...