کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گروه حرفاضافهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هم گروه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همگروهه› hamgoruh دو یا چند تن که از یک گروه و دسته باشند.
-
جستوجو در متن
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) joz ۱. غیراز؛ مگر؛ الا.۲. [قدیمی] علاوهبر.〈 بهجز: (حرف اضافه) جز؛ غیر؛ مگر.
-
کاندر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + حرف اضافه) [مخففِ که اندر] [قدیمی] kandar که اندر.
-
الا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] 'ellā مگر؛ جز.
-
الی
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] 'elā ۱. تا.۲. به؛ بهسوی.
-
بدو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه + ضمیر) [قدیمی] bedu به او.
-
بهر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] bahre برایِ؛ بهسببِ؛ بهجهتِ: بهرِ خدا.
-
به سان
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] besān مثل؛ مانند.
-
مع
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی: مَعَ] [قدیمی] ma'[a] با؛ همراه.
-
من باب
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی] menbābe ازبابتِ؛ ازجهتِ: منبابِ مثال.
-
چوناه
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] čunāh همچو آن؛ همچنان.
-
در
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) dar ۱. درون؛ اندرون.۲. بهسوی؛ بهطرف.
-
را
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [پهلوی: rāδ] rā ۱. علامت مفعول صریح (بیواسطه) که بیشتر با مفعول میآید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمیآورد: فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید.۲. (حرف اضافه) [قدیمی] برایِ؛ بهرِ؛ ازجهتِ؛ ازپیِ: ◻︎ ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گرد...
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) tā برای بیان آخر و انتهای چیزی: از مشهد تا تهران.