کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grw'n] gero[w] ۱. چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند؛ گروگان.۲. (اسم مصدر) شرطبندی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] گرفتاری.〈 گرو باختن: (مصدر لازم) [قدیمی] م...
-
جستوجو در متن
-
ارتهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertehān به گرو گرفتن؛ گرو کردن؛ گروگانگیری.
-
ابسال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebsāl ۱. به گرو دادن؛ گرو کردن.۲. حرام کردن چیزی.
-
گروگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grwg'n] gero[w]gān ۱. گروکردنی.۲. گروشده؛ چیزی که بهگرو گذارده شده.〈 گروگان دادن: (مصدر متعدی) کسی یا چیزی را به عنوان گرو به کسی سپردن.〈 گروگان گرفتن: (مصدر متعدی) چیزی یا کسی را بهعنوان گرو گرفتن تا آنچه میخواهند ...
-
رهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rahn ۱. گرو گذاشتن؛ چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن.۲. (اسم) آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند؛ گرو؛ گروی.
-
رهینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: رهینَة، جمع: رَهائِن] [قدیمی] rahine آنچه به گرو گذاشتهشده؛ گروی.
-
ندب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ورزش) [قدیمی] nadab گرو و شرطبندی در بازی یا قمار.
-
گلکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گلیگر، گلیکار› [قدیمی] gelkār ۱. کارگری که در کارهای ساختمانی کار میکند.۲. بنا؛ والادگر؛ گِلگرو.
-
مرتهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mortahan ۱. چیزی که به رهنگرفتهشده؛ چیزی که در گرو باشد؛ گروگان.۲. کسی یا چیزی که مقید و دربند امری باشد.
-
شالهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šālhang ۱. گرو؛ گروگان.۲. مکر؛ فریب.۳. (صفت) سرکش و نافرمان.
-
رهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rehān ۱. گرو بستن؛ شرط بستن.۲. شرطبندی در اسبدوانی.
-
مراهنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراهَنَة] morāhene ۱. گرو گذاشتن.۲. شرط بستن.۳. شرطبندی در مسابقۀ اسبدوانی.
-
دست خون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastexun در قمار، آخرین دور بازی برای کسی که همهچیز خود را باخته و خشمگین باشد و بر سر عضوی از اعضای بدن خود یا کسان خود گرو ببندد.
-
سبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسباق] [قدیمی] sabaq ۱. پیشی.۲. گرو؛ شرطبندی.۳. (اسم) (ورزش) در اسبدوانی و تیراندازی، آنچه بر سر آن شرط ببندند.۴. (اسم) آن مقدار از کتاب که در یک نشست درس داده شود؛ درس روزانه.〈 سبق بردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پیش افتاد...