کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گره بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerehbor کیسهبر؛ جیببر: ◻︎ توانگر ز رهزن بود ترسناک / تهیکیسه را از گرهبر چه باک (امیرخسرو: مجمعالفرس: گرهبر).
-
گره بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehbaste ۱. گرهدار؛ آنچه بر آن گره افتاده.۲. [قدیمی، مجاز] پیچیده.
-
گره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gerehband ۱. آنکه گره ببندد.۲. تکمه: ◻︎ نقاب گل کشید و زلف سنبل / گرهبند قبای غنچه وا کرد (حافظ: ۲۶۸).
-
گره پیشانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerehpišāni اخمو؛ اخمهرو؛ عبوس: ◻︎ کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی / دیو خوشطبع بِه از حور گرهپیشانی (سعدی۲: ۵۹۶).
-
گره خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehxorde ۱. آنچه در آن گره ایجاد شده.۲. [مجاز] مشکل و پیچیده.
-
گره گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehgošā ۱. مشکلگشا.۲. آنکه گره از کار کسی بگشاید؛ کسی که مشکل کاری را برطرف سازد؛ مشکلگشا.
-
گره گشایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gerehgošāy(')i گرهگشا بودن.
-
سال گره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālgereh روز شروع سال نو از عمر کسی که در آن روز جشن گیرند یا مراسمی برای یادبود برپا کنند؛ وجه تسمیهاش آن است که در قدیم برای حساب عمر رشتهای داشتهاند که با گذشتن هر سال گرهی به آن میزدهاند و از تعداد گرهها سالهای عمر را معلوم م...
-
یک گره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] yekgereh متحد؛ متفق؛ همعهد؛ همپیمان.
-
جستوجو در متن
-
تعاقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āqod ۱. با همدیگر پیمان بستن.۲. به هم گره زدن.
-
تعقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'qid ۱ سخن را پیچیده و درهم کردن.۲. (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب کلمات و کنایات دور از ذهن.۳. [قدیمی] گره زدن.〈 تعقید لفظی: (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر، مانندِ این شعر: آهوی...
-
عقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عقود] 'aqd ۱. جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر میشوند؛ صیغۀ ازدواج.۲. مراسمی که در آن این صیغه خوانده میشود؛ مراسم خواندن صیغۀ نکاح.۳. عهد؛ پیمان: عقد اخوت.۴. (اسم مصدر) بستن؛ گره زدن؛ محکم کردن.۵. [مجاز] معضل؛ مشکل؛ پی...
-
بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: band، جمع: بنود] band ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل.۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند.۳. گرهِ نی.۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون.۵. فصل.۶. ریسمان.۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند.۸. دیواری که از سنگ...