کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرم گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تفتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) taftidan گرم شدن؛ گداختن؛ گرم شدن از تف آتش یا آفتاب؛ تفسیدن.
-
حمیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hamim ۱. آب گرم.۲. (صفت) دوست.۳. (صفت) گرم.
-
آب فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ābfešān چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند.
-
سخونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سخونة] [قدیمی] soxunat ۱. گرم بودن.۲. گرم شدن.۳. گرمی.
-
گرمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرمگه› [قدیمی] garmgāh ۱. میان روز که هوا گرم است؛ ظهر؛ هنگام ظهر.۲. جای گرم.
-
ماست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māst فراودۀ لبنی که از مایه زدن شیر گرم و بستن آن در اثر گرم ماندن تولید میشود.
-
سخین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] saxin گرم.
-
تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تاویدن› tābidan ۱. درخشیدن؛ پرتو افکندن؛ روشنایی دادن.۲. (مصدر متعدی) گرم کردن؛ گداختن.۳. گرم شدن؛ گداخته شدن.
-
حاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حارَّة] hārre ۱. گرم؛ گرمسیری: بلاد حاره.۲. (طب قدیم) دارای خاصیت گرم: ادویهٴ حاره.
-
تفتان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] taftān ۱. گرم؛ داغ.۲. هرچه از آفتاب یا آتش گرم و داغ شده باشد.۳. (اسم) = تافتون
-
موزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آلمانی: Mauser] (نظامی) [منسوخ] mo[w]zer نوعی سلاح گرم.
-
حار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حارّ، مقابلِ بارد] [قدیمی] hār[r] گرم؛ سوزان.
-
سموم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَمائِم] [قدیمی] samum باد گرم و خفقانآور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابانهای عربستان میوزد؛ باد گرم؛ باد زهرآگین.
-
قیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَیظ، جمع: اَقیاظ و قُیُوظ] [قدیمی] qeyz بسیار گرم شدن.
-
برهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹بلهوت› [مجاز] barahut ۱. هرجای گرم و بیآبوعلف.۲. (صفت) گرم و بیآبوعلف. Δ در اصل نام وادی و چاهی بسیارعمیق در حَضرموت که میگویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند.