کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفت از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَیث] heys ۱. دلیل؛ علت.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.〈از این حیث: از این بابت؛ از این جهت.〈از حیثِ: از لحاظِ؛ از جهتِ؛ از نظرِ.
-
ذوالقعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: ذوالقَعِدَة] ‹ذیالقعده› zolqa'de ماه یازدهم از سال قمری؛ پس از شوال و پیش از ذوالحجه؛ ذیقعده.
-
دوشنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از عبری] došambe سومین روز از هفته؛ روز بعد از یکشنبه.
-
از
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) 'az ۱. نشاندهندۀ ابتدای مکان: ◻︎ از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۳)، از تهران تا اصفهان.۲. نشاندهندۀ ابتدای زمان: ◻︎ من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو...
-
بزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bazme گوشهای از بزمگاه؛ قسمتی از مجلس عیش و عشرت: ◻︎ ارم نقشی از بزمهٴ بزم اوست / قیامت نموداری از رزم اوست (خواجوی کرمانی: لغتنامه: بزمه).
-
فرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: franc (= قومی از نژاد ژرمن)] ‹افرنگ› [منسوخ] farang ۱. از مردم فرنگ.۲. ساخته شده یا نشئتگرفته از کشورهای اروپایی.۳. تهیهشده به سبک اروپایی.
-
مشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maššā' = حکمت 〈 حکمت مشاء: ◻︎ از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹).
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مرکب از نسخ + تعلیق] (هنر) nasta'liq در خوشنویسی، یکی از خطهای معروف فارسی که از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمده است.
-
احدی الحسنیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدیالحسنیین] [قدیمی] 'ehdalhosnayeyn یکی از دو نیکی؛ یکی از دو نیکویی؛ یکی از دو امر نیک.
-
بلور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِلَّور و بَلّور، معرب، مٲخوذ از یونانی] bolur از اقسام شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دوپلمب ساخته میشود.
-
دست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dastpeymān آنچه از نقد و جنس که پیش از عروسی از طرف داماد به خانۀ عروس فرستاده شود.
-
ذوالحجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذوالحجَّة] ‹ذیالحجه› zolhajje ماه دوازدهم از سال قمری؛ پس از ذوالقعده و پیش از محرم؛ ذیحجه؛ ماه حج.
-
شباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] šo(a)bāt از ماههای شمسی عربی پس از کانون دوم و پیش از آذار.
-
من البدوِالی الختم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] menalbadve'elalxatm از آغاز تا انجام؛ از سر تا بن؛ از سر تا ته.
-
من لدن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] menladon ۱. از نزد؛ از جانب.۲. [مجاز] از جانب خدا؛ دارای جنبۀ الوهی.