کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفته بودند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرفته چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گرفتهچهره› [قدیمی] gereftečehr ۱. اخمکرده.۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.
-
گرفته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gereftexāter گرفتهدل؛ دلتنگ؛ اندوهگین.
-
گرفته لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gereftelab ساکت؛ خاموش؛ لبفروبسته.
-
زبان گرفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zabāngerefte ۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش میگیرد؛ الکن.۲. [مجاز] خاموش؛ ساکت.
-
جستوجو در متن
-
راوندیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: راوندیَّه] ‹راوندیان› rāvandiy[y]e پیروان عبدالله راوندی که بیشتر از طبقۀ کشاورز و متمایل به عقاید مزدک و تناسخ بودند، و معتقد بودند امامت از آن فرزندان عباس عموی پیامبر است.
-
یوخاری باش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] yuxāribāš تیرهای از ایل قاجار؛ یکی از دو تیرۀ ایل قاجار که در گرگان در قسمت بالای رودخانه (بالادست رود) ساکن بودند. Δ تیرۀ دیگر که در ساحل چپ رود گرگان (پاییندست رود) بودند به اشاقهباش معروف شدند.
-
کرامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرّامیَّة] karrāmiy[y]e فرقهای از مسلمانان پیرو محمدبن کرّام (قرن سوم هجری) که معتقد به تجسم خالق بودند.
-
چرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerām چرا؛ چراگاه؛ علفزار: ◻︎ آن شنیدی که در ولایت شام / رفته بودند اشتران به چرام (سنائی۱: ۴۰۸).
-
خدمتانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] xedmatāne آنچه به مٲموران برای خدمتی که انجام داده بودند پرداخت میشد؛ مزد خدمت.
-
معتزله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معتزلَة] mo'tazele فرقهای از مسلمانان پیرو واصلبن عطا که معتقد به مختار بودن انسان و حدوث عالم بودند.
-
جفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jafr علمی که صاحبان آن مدعی بودند بهوسیلۀ آن به حوادث آینده آگاهی پیدا میکنند؛ علم حروف.
-
حسبانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسبانیَّة] (فلسفه) hesbāniy[y]e گروهی از فلاسفه که اشیا را زادۀ توهم میدانستند و منکر وجود حقیقی اشیا بودند.
-
شیخیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیخیَّة، مقابلِ متشرعه] ‹شیخیان› šeyxe از فرق شیعۀ اثناعشری، پیروان شیخ احمد احسائی که در استنباط احکام مخالف اجتهاد بودند.
-
مرجئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرجئَة] morje'e فرقهای از مسلمانان که در زمان معاویه ظهور کردند و معتقد بودند گفتن شهادتین برای ایمان کفایت میکند و نباید مرتکب معاصی کبیره را جهنمی دانست.