کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرفته باشند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرفته چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گرفتهچهره› [قدیمی] gereftečehr ۱. اخمکرده.۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.
-
گرفته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gereftexāter گرفتهدل؛ دلتنگ؛ اندوهگین.
-
گرفته لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gereftelab ساکت؛ خاموش؛ لبفروبسته.
-
زبان گرفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zabāngerefte ۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش میگیرد؛ الکن.۲. [مجاز] خاموش؛ ساکت.
-
جستوجو در متن
-
زن بارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zanbāregi زندوستی؛ زنبازی: ◻︎ جوانان بیشتر زنباره باشند / در آن زنبارگی پرچاره باشند (فخرالدیناسعد: ۵۵).
-
دلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dalame ۱. شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد.۲. شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند.
-
مزعفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moza'far ۱. زعفرانی؛ زردرنگ.۲. طعامی که آن را با زعفران خوشبو و رنگین کرده باشند؛ خوراکی که در آن زعفران ریخته باشند.
-
کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keštzār زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند؛ مزرعه.
-
گندمزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) زمینی که در آن گندم کاشته باشند؛ کشتزار گندم. gandomzār
-
گوهرنشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) go[w]harnešān آنچه بر آن جواهر نشانده باشند.
-
محوطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محوّطَة] mohavvate زمینی که دور آن دیوار کشیده باشند.
-
خشک بازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoškbāze شاخههای خشکی که از درخت بریده باشند.
-
فلخود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فلخوده› [قدیمی] falxud پنبهدانهای که از پنبه جدا کرده باشند.
-
پوسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pusānide آنچه پوسیده کرده باشند.