کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gerdi گرد بودن.
-
گردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gordi ۱. دلیری.۲. پهلوانی.
-
واژههای مشابه
-
خواب گردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xābgardi راه رفتن در خواب.
-
جستوجو در متن
-
استداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استدارَة] ‹استدارت› [قدیمی] 'estedāre به شکل دایره بودن؛ گِرد بودن؛ گِردی.
-
بداوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بداوة] [قدیمی] badāvat صحرانشینی؛ بادیهگردی.
-
دکستروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dextrose] (شیمی) deksteroz نوعی گلوکز بهصورت گردی سفیدرنگ.
-
پارسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پَرسه› [قدیمی] pārse ۱. دورهگردی برای گدایی؛ گدایی.۲. کدخدایی
-
زراسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zarāsang گردی به رنگ طلایی که در نقاشی به کار میرود؛ اکلیل.
-
ولگردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) velgardi ۱. بیکاری.۲. هرزهگردی.۳. آوارگی.
-
بزباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bozbāz نوازندۀ دورهگردی که ساز میزند و بز را به رقص وامیدارد.
-
غذی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ غِذاء] [قدیمی] qezi =غذا: ◻︎ تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی: ۴۹۷).
-
آرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārd گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات بهدست آید: آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود.
-
اکسیددوزنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oxyde de zinc] (شیمی) 'oksiddozang گردی سفید که پماد آن برای معالجۀ زخمها به کار میرود؛ سفیداب روی. Δ در تولید مواد غذایی، شیشه، و رنگهای ساختمانی کاربرد دارد.