کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردکان بر گنبد بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gumbat] ‹گنبده، جنبذ، شنب› gombad سقف یا ساختمان بیضیشکل که غالباً با آجر بر فراز معابد و مساجد و یا قبور و آرامگاهها میسازند.〈 گنبد کبود (لاجوردی): [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 گنبد گل: [قدیمی، مجاز] غنچۀ گل.〈 گنبد طارونی: [...
-
گنبدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گنبد) ‹گنبده› gombadi ۱. به شکل گنبد.۲. (اسم) [قدیمی] خیمۀ کوچکی که بر یک ستون استوار شود.۳. (اسم) [قدیمی] نوعی جستوخیز.
-
ماهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māhče شیئی به شکل هلال از جنس طلا یا نقره که بر سر علم، گنبد، یا قبه نصب میکردند.
-
پرتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parto[w] ۱. روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود؛ فروغ؛ روشنی؛ شعاع.۲. اثر؛ تٲثیر: ◻︎ پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی: ۶۱).۳. (فیزیک) اشعه.〈 پرتو افکندن: (مصدر لازم)۱. تابیدن؛ درخشیدن.۲. رو...
-
سزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: sačītan] [قدیمی] se(a)zidan سزاوار بودن؛ درخور بودن؛ شایسته بودن؛ جایز بودن: ◻︎ تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همهٴ دلبران دهندت باج (حافظ: ۱۰۰۷).
-
مواظبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواظَبة] movāzebat پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
-
احتوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احتواء] 'ehtevā شامل بودن؛ در بر داشتن.
-
ثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثَبات] so(a)bāt ۱. پایداری؛ دوام؛ پایدار بودن چیزی.۲. برقرار بودن؛ بر یک حالت بودن؛ تغییر نکردن.۳. مقاومت؛ استقامت.〈 ثبات قدم: [مجاز]۱. پایداری.۲. پابرجا بودن در امری.
-
مثابرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مثابَرَة] [قدیمی] mosāberat پیوسته بر کاری بودن؛ در کار مواظبت کردن.
-
برازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) barāzidan ۱. شایسته بودن؛ شایستگی داشتن: گر سیستان بنازد بر شهرها برازد / زیرا که سیستان را زیبد به خواجه مفخر (فرخی: ۱۸۷ حاشیه).۲. زیبندگی داشتن؛ زیبنده بودن؛ نیکو نمودن.
-
زیبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] zibidan ۱. شایسته بودن؛ سزاوار بودن: ◻︎ گر سیستان بنازد بر شهرها عجب نیست / زیرا که سیستان را زیبد به خواجه مفخر (فرخی: ۱۸۷).۲. خوبی و آراستگی داشتن؛ برازیدن.۳. شایسته و برازنده بودن چیزی برای چیز دیگر مثل لباس بهتن انسان.
-
کبودی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kabudi ۱. کبود بودن.۲. (اسم) خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند.۳. (اسم) لکهای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد میشود.〈 کبودی زدن: (مصدر لازم) خالکوبی کردن: ◻︎ بر تن و دست و کتفها بیگزند / از سر سوزن کبودیها زدند (مولو...
-
حالیا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حالیّاً] [قدیمی] hāliyā الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).
-
آزادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āzādi ۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.۲. رهایی؛ خلاصی.۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.۴. جوانمردی.۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خا...
-
آدمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: آدمیّة] 'ādamiy[y]at ۱. انسانیت؛ آدمی بودن؛ انسان بودن: ◻︎ آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲: ۳۱۱).۲. (اسم) انسان: ◻︎ بهحقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت (...