کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] gerda(o,e)kān = گردو
-
جستوجو در متن
-
گردو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gerdu ۱. میوهای گِرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سختِ چوبی، و مغز پرروغن و متقارن؛ جوز؛ گوز؛ گردکان.۲. درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیارمحکم که برای ساختن اشیای چوبی گرانبها بهکار میرود.
-
پرتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parto[w] ۱. روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود؛ فروغ؛ روشنی؛ شعاع.۲. اثر؛ تٲثیر: ◻︎ پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی: ۶۱).۳. (فیزیک) اشعه.〈 پرتو افکندن: (مصدر لازم)۱. تابیدن؛ درخشیدن.۲. رو...