کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kenek, kanak ۱. گردوی سخت.۲. بخیل؛ خسیس؛ کنسک؛ کنس.
-
نرموره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نرموله› [قدیمی] narmure ۱. گنده و ناهموار.۲. گردوی درشت.۳. (اسم) تاب؛ بادپیچ.
-
گوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōs] ‹جوز› (زیستشناسی) [قدیمی] go[w]z گردو.〈 گوز بر گنبد افشاندن: [قدیمی، مجاز] کار عبث و بیهوده کردن: ◻︎ یکی نامجوی و دگر شادروز / مرا بخت برگنبد افشاند گوز (فردوسی: ۲/۴۲۲ حاشیه).〈 گوز بویا: (زیستشناسی) [قدیمی]= جوز 〈...