کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردش حوادث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (کشاورزی) 'ābgardeš ۱. نوبت آب گرفتن برای کشتزار.۲. تندرو: ◻︎ آبگردش مرکبی کز چابکی هنگام تک / نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار (ازرقی: ۲۴).
-
گردش کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) gardeškonān در حال گردش کردن.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [مجاز] qolāmgardeš دیوار یا دالان حائل میان حرمسرا و قسمت بیرونی عمارت؛ راهرو؛ کریدور.
-
سال گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] sālgardeš گردش سال؛ تجدید سال؛ شروع شدن سال نو.
-
جستوجو در متن
-
صروف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جمعِ صَرف] [قدیمی] soruf ۱. حوادث.۲. گردشهای روزگار.
-
تصاریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تصریف] tasārif پیشامدها و حوادث روزگار؛ گردشها و انقلابات زمانه؛ نوائب دهر؛ تصاریفالدهر.
-
دور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] do[w]r ۱. گردیدن گرد چیزی؛ حرکت کردن و گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر.۲. (اسم) [جمع: ادوار] گردش.۳. (اسم) گردش سال.۴. (اسم) عصر و زمان؛ روزگار.〈 دور برداشتن: (مصدر لازم) سرعت گرفتن؛ سرعت پیدا کردن؛ تند شدن.〈 دور زدن: (مصد...