کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرانمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
گران مایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gerānmāye ۱. گرانبها؛ نفیس.۲. عزیز؛ ارجمند.
-
جستوجو در متن
-
انفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'anfas نفیستر؛ گرانبهاتر؛ گرانمایهتر.
-
افخم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'afxam ۱. بزرگوارتر.۲. بزرگقدرتر؛ گرانمایهتر؛ بلندپایهتر.
-
علق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعلاق] [قدیمی] 'elq هرچیز خوب و گرانمایه؛ نفیس و گرانمایه از هرچیز.〈 علق مضنه: [قدیمی] چیزی گرانمایه که به آن بخل میورزند.
-
نهفت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ نهفتن، اسم) na(e,o)hoft ۱. = نهفتن۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه نوا.۳. (صفت) [قدیمی] پنهان؛ مخفی: ◻︎ به خراد برزین جهاندار گفت / که این نیست بر مرد دانا نهفت (فردوسی۱: ۲/۱۷۱۵).۴. (اسم) [قدیمی] خفا؛ خلوت.۵. (اسم) [قدیمی] داخل.۶. (اسم) [قدیمی...
-
سبک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sapūk] sabok ۱. [مقابلِ گران و سنگین] خفیف؛ کموزن: ◻︎ هرکه را کیسه گران، سخت گرانمایه بُوَد / هرکه را کیسه سبک، سخت سبکسار بُوَد (منوچهری: ۳۰).۲. چست؛ چالاک؛ چابک.۳. (قید) [مجاز] راحت؛ آسان: ◻︎ از فراز آمدی سبک به نشیب / رنج بینی که ب...