کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذرنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gozarnāme مدرکی رسمی که دارندۀ آن حق سفر به کشورهای خارجی را دارد.
-
جستوجو در متن
-
پاسپورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: passeport] pāsport = گذرنامه
-
تذکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تذکِرَة، جمع: تَذاکِر] tazke(a)re ۱. کتابی که در آن شرح احوال شاعران یا دانشمندان یا عارفان و مشایخ صوفیه نوشته شده باشد.۲. [قدیمی] آنچه موجب یادآوری شود؛ وسیلۀ یادآوری.۳. [قدیمی] یادداشت.۴. [قدیمی] یادآوری.۵. [منسوخ] گذرنامه.