کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سنکپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: syncope] (پزشکی) sankop غش؛ بیهوشی گذرا.
-
گذران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گذرا› gozarān ۱. گذرنده؛ رونده: آب گذرا، جهان گذرا.۲. ناپایدار.〈 گذران کردن: (مصدر لازم)۱. گذراندن روزگار؛ زندگانی کردن.۲. امرار معاش کردن.
-
مستعجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] masta'jel ۱. کسی که بخواهد کاری با عجله انجام یابد؛ عجلهکننده؛ شتابکننده.۲. زودگذر؛ گذرا.
-
وجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] vajd ۱. خوشی؛ خوشحالی؛ شادی.۲. (تصوف) حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش و دستافشانی همراه است.