کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذارد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
واگذارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vāgozārande کسی که چیزی را به دیگری میدهد و در اختیار او میگذارد.
-
گنج آگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ganj[']āge(a)n آنکه گنج بر روی گنج گذارد.
-
طبق کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] tabaqke(a)š کسی که بار در طبق میگذارد و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرد.
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāšikār کسی که آجر کاشی را در ساختمانها کار میگذارد.
-
جفتک چارکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جفتکچهارکش› joftakčarkoš نوعی بازی که در آن یکی خم میشود و دستها را بر زانو میگذارد و دیگری از روی پشت او میپرد.
-
رقبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رقبیٰ] (حقوق) roqbā نوعی حق انتفاع برای مدت معین که مالک در اختیار دیگری میگذارد.
-
زرین کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zar[r]inkolāh ۱. کلاه زرین.۲. کسی که کلاه زردوزیشده بر سر میگذارد.
-
کج کلاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajkolāh ۱. کسی که کلاه را کج بر سر میگذارد.۲. [قدیمی، مجاز] معشوق زیبا و مغرور.
-
گرافیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: graphite] (زمینشناسی) gerāfit بلورهای نرم و سیاهرنگ کربن که بر کاغذ رد سیاهی بهجای میگذارد و در تهیۀ مغز مداد و زغالهای صنعتی بهکار میرود.
-
معمم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'ammam ۱. کسی که عمامه بر سر میگذارد؛ آخوند.۲. کسی که عوام برای امور خود به او رجوع کنند؛ بزرگ و مهتر قوم.
-
شوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: choc] šok ۱. ضربه؛ تکان شدید.۲. (پزشکی) حالتی که ناگهان به انسان دست میدهد و قوای بدن رو به سستی و ضعف میگذارد.
-
بورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوره، بورق، بوز، بوزک› [قدیمی] burak ۱. زنگار.۲. کپک نان: ◻︎ تا تواند گفت نان را میخورم با نانخورش / میگذارد تا بر آن از کهنگی بورک فتد (سراجالدین راجی: مجمعالفرس: بورک).
-
وثیقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَثیقَة، جمع: وثائِق] vasiqe ۱. (حقوق) مالی که متهم برای آزادی خود نزد دادگاه به رهن میگذارد.۲. عهد؛ پیمان.۳. مالی که در برابر دریافت وام نزد وامدهنده میگذارند.
-
دستاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dastārband ۱. کسی که دستار به سر ببندد؛ آنکه عمامه بر سر میگذارد.۲. عالِم؛ فقیه: ◻︎ خسرو دستاربندان آن که دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی: ۳۴۲).
-
عادت پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ādatpazir عادتپذیرنده؛ خویپذیرنده؛ آنکه رفتار دیگران بر او تٲثیر میگذارد: ◻︎ کجا چون طبع مردم خویگیر است / ز هرکس آدمی عادتپذیر است (عطار۱: ۲۰۸).