کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
گاو بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gāvbandi ۱. (کشاورزی) عمل گاوبند.۲. [عامیانه، مجاز] بندوبست برای بهدست آوردن ثروت از ممری.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).
-
جستوجو در متن
-
سلاخ خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] sallāxxāne جایی که گاو و گوسفند را سر ببرند و پوست بکنند؛ مسلخ؛ کشتارگاه.
-
گاومیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گامیش، گاموش› (زیستشناسی) gāvmiš حیوانی از خانواده گاو با جثۀ بزرگتر، پوست ضخیم و شاخهای بلند که شیر آن غلیظ و پرچرب است.
-
خرطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹خرتال› xartāl پوست گاو انباشته از پول طلا یا نقره: ◻︎ دو بدره زر بگرفتم به فتح نارائن / به فتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال (غضایری: شاعران بیدیوان: ۴۶۲).
-
آبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'āb[e]le ۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول.۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات میشود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی میماند. Δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آب...
-
قنطار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قناطیر] ‹خرتال، خرطال› [قدیمی] qentār ۱. واحد اندازهگیری وزن، برابر با حدود صد رطل.۲. مال بسیار.۳. پوست گاو پر از زر: ◻︎ بهقنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱: ۸۵).
-
سریشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسریشم› serišom مادهای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی بهدست میآید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار میرود.
-
گوزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gavāzan] (زیستشناسی) gavazn پستانداری شبیه گاو با شاخهای بلند و چند شاخه که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده میشود و در جنگل زندگی میکند.〈 گوزن شمالی: (زیستشناسی) = 〈 گوزن قطبی〈 گوزن قطبی: (زیستشناسی) نوعی گوزن که در...
-
روغن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōvn, rōyn] ro[w]qan ۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛ روغن چراغ.〈 روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و...
-
شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāx] šāx ۱. (زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید.۲. (زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید.۳. [قدیمی] چاک.۴. [قدیمی، مجاز] پاره؛ حصه؛ قطعه.۵. [قدیمی] ظرفی که در آن ش...
-
تب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپ› (پزشکی) tab حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است.〈 تب آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] مبتلا شدن به تب.〈 تب خرگوشی: (پزشکی) = تولارمی〈 تب دق: (پزشکی) = سلّ〈 تب راجعه: (پزشکی) بیماری عف...