کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گاو بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gāvbandi ۱. (کشاورزی) عمل گاوبند.۲. [عامیانه، مجاز] بندوبست برای بهدست آوردن ثروت از ممری.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).
-
جستوجو در متن
-
ورزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) varzā ۱. گاو نر مخصوص شخم زدن زمین.۲. (صفت) [قدیمی] نر (گاو): گاو ورزا.
-
سبنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپنج› [قدیمی] sebanj چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته میشود و در وسط دو گاو قرار میگیرد و سر آن که آهن شیار است به زمین فرو میرود؛ قلبه.
-
گاوماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāvmāhi = گاو 〈 گاو زمین: ◻︎ ز زخم سمش گاوماهی ستوه / به جستن چو برق و به هیکل چو کوه (فردوسی: لغتنامه: گاوماهی).
-
ایمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ایمر› [قدیمی] 'aymad آهن سرتیزی که بر چوب گاوآهن نصب کنند و با آن زمین را شیار کنند؛ گاوآهن؛ خیش.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
-
جوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ، جو، جوه› juq چوبی که روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند و زمین را شخم میزنند؛ یوغ.
-
غاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāv ۱. (زیستشناسی) = گاو.۲. سوراخ و جایی در زمین یا کوه که گوسفندان یا جانوران دیگر در آن به سر ببرند؛ غار؛ غال؛ آغل.
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیچ› xiš ۱. (کشاورزی) آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته میشود؛ گاوآهن.۲. (اسم مصدر) [مجاز] شخم زدن.
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sumb] ‹سنب› som ۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.۲. [عامیانه] پای انسان.۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال.۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوس...
-
یوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوغ، جغ› yuq چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند: ◻︎ همی گفت با او گزاف و دروغ / مگر کاندر آرد سرش را به یوغ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
-
گنج
فرهنگ فارسی عمید
[پهلوی: ganĵ] ganj ۱. خزینۀ سیم و زر.۲. پولهای طلا و نقره یا جواهر که در جایی پنهان کرده باشند.〈 گنج باد: [مجاز] = 〈 گنج بادآورده〈 گنج بادآورد: (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو باد از گنج بادآورد راندی / ز هر بادی لبش گن...
-
جفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) joft ۱. واحد شمارش برخی چیزهایی که بهصورت دوتایی کاربرد دارد: یک جفت جوراب.۲. دو عدد از چیزی یا کسی.۳. (صفت) [مقابلِ طاق] زوج.۴. زن یا شوهر؛ همسر.۵. دو حیوان نروماده که با یکدیگر جفتگیری میکنند.۶. (صفت) [عامیانه، مجاز] دو چیز برابر و مانند ه...