کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو دوشای کسی بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
گاو بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gāvbandi ۱. (کشاورزی) عمل گاوبند.۲. [عامیانه، مجاز] بندوبست برای بهدست آوردن ثروت از ممری.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).
-
جستوجو در متن
-
کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ ناکسی] ka(e)si کس بودن؛ انسان بودن؛ باشخصیت بودن.
-
معاصرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاصَرة] [قدیمی] mo'āserat با کسی همعصر بودن؛ همزمان بودن.
-
بی کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bikasi ۱. بییارویاور بودن؛ تنهایی.۲. بینوایی.
-
مقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maqt ۱. کسی را دشمن داشتن؛ از کسی بیزار بودن.۲. دشمنی.
-
مرضات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرضاة] [قدیمی] marzāt ۱. از کسی خشنود بودن.۲. خشنودی.
-
عزاداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'azādāri عزادار بودن؛ سوگواری در مرگ کسی.
-
انحصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhesār ۱. درگنجیدن در چیزی.۲. محدود بودن.۳. (اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسهای معین.
-
کیفیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کَیفیّة، جمع: کَیفیّات] keyfiy[y]at ۱. صفت، حالت، و چگونگی کسی یا چیزی.۲. [مجاز] میزان مرغوب بودن.۳. [قدیمی، مجاز] مستکننده بودن.۴. [قدیمی، مجاز] لذت.
-
استصحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteshāb ۱. (فقه) حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم، مثلاً درصورت غیبت طولانیمدت کسی حکم به زنده بودن او میدهند.۲. [قدیمی] کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن.
-
پاپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] pāpey در پی؛ پیرو.〈 پاپی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 پاپی شدن〈 پاپی شدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. در پی کسی یا کاری بودن؛ کسی یا کاری را دنبال کردن.۲. در امری اصرار ورزیدن.
-
ملازمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملازَمة] [قدیمی] molāzemat ۱. چیزی را به کسی پیوستن.۲. همیشه در خدمت کسی بودن.۳. در جایی ماندن و اقامت کردن.