کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاو در خرمن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
گاو بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gāvbandi ۱. (کشاورزی) عمل گاوبند.۲. [عامیانه، مجاز] بندوبست برای بهدست آوردن ثروت از ممری.
-
جستوجو در متن
-
خرمن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرمنگاه› (کشاورزی) xermangāh قطعه زمینی سخت و هموار در کنار مزرعه که در آنجا گندم یا جو دروشده را بهوسیلۀ خرمنکوب میکوبند تا کاه از دانه جدا شود.
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: قَرابین] qorbān ۱. ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.۲. (اسم) عنوانی احترامآمیز در خطاب به آقایان.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی〈 قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی ح...
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...
-
شایورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهورد، شادورد، شاپورد، شارود، شابود، سابود› [قدیمی] šāyvard هاله؛ خرمن ماه: ◻︎ به خط و آن لب و دندانش بنگر / که همواره مرا دارند در تاب ـ یکی همچون پرن در اوج خورشید / یکی چون شایورد از گرد مهتاب (پیروز مشرقی: لغتنامه: شایورد).
-
پشت مازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشتمازو› (زیستشناسی) [قدیمی] poštmāze ۱. تیرۀ پشت؛ ستون فقرات.۲. گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوبتر است؛ راسته.
-
سبنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپنج› [قدیمی] sebanj چوبی دراز که برای شیار کردن زمین به یوغ بسته میشود و در وسط دو گاو قرار میگیرد و سر آن که آهن شیار است به زمین فرو میرود؛ قلبه.
-
کود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) kud ۱. تودۀ چیزی؛ خرمن؛ کوت.۲. سرگین چهارپایان یا خاکروبه، زباله، علفهای پوسیده، و سایر مواد که برای قوت دادن زمین در مزارع میریزند؛ بار.〈 کود شیمیایی: (کشاورزی) کود مصنوعی که از شوره، آمونیاک، آهک، گرد استخوان و برخی مواد دیگ...
-
پروین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرو، پروه، پرن› (نجوم) parvin چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که از تعداد بسیاری ستاره تشکیل شده ولی فقط شش ستارۀ آن با چشم دیده میشود که در یکجا بهصورت خوشهای جمع شده و با هم در فضا حرکت میکنند؛ ثریا: ◻︎ آسمان گو مفروش این عظمت کاندر ع...
-
مطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] metāl ۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
-
پاکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایکوب› pākub ۱. کوبیدهشده در زیر پا؛ پامال.۲. (صفت فاعلی) پاکوبنده؛ رقاص.〈 پاکوب کردن: (مصدر متعدی) چیزی را در زیر پا له کردن؛ لگد کردن؛ پامال کردن.
-
تفریط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafrit ۱. کوتاهی کردن در کاری.۲. اظهار عجز کردن در کاری.۳. بیهوده ساختن؛ ضایع کردن.۴. تلف کردن مال.
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واگذاشتن› vāgozārdan ۱. واگذار کردن؛ تسلیم کردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن.۲. ترک کردن؛ ول کردن.