کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گاهی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) gāhi وقتی؛ زمانی؛ هنگامی.
-
گاهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گاه) [قدیمی، مجاز] gāhi لایق تخت پادشاهی؛ شاه.
-
واژههای مشابه
-
قبله گاهی
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی] [قدیمی] qeblegāhi عنوانی احترامآمیز در خطاب به پدر.
-
جستوجو در متن
-
گه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گاهگاه› gahgāh گاهی؛ بعضیاوقات.
-
فسنجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فسوجن› fesenjān خورشی که از گوشت یا مرغ، مغز گردو، رب انار، و گاهی شکر تهیه میشود.
-
سونات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sonate] ‹سنات› (موسیقی) sonāt قطعۀ موسیقی برای ساز مرکب از سه و گاهی چهار بند که برای یک یا دو نوازنده ساخته شده باشد.
-
هپاتیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hépatite] (پزشکی) hepātit نوعی بیماری ویروسی که باعث زرد شدن پوست و گاهی التهاب کبد میشود.
-
غول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qo(u)l جایی که برای گاووگوسفند در کوه یا صحرا درست کنند؛ آغل؛ غار: ◻︎ گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دواندوان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹).
-
چگلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چگل، قبیلهای از ترکان خَلُّخ، ناحیهای در حدود کاشغر) [قدیمی] čegeli از مردم چگل. Δ بردگان خوبروی را از چگل به ایران میآوردهاند، لذا در نزد شاعران فارسیزبان به زیبایی و خوشاندامی معروف شدهاند: ◻︎ گاهی شراب خوری با شاه...
-
ارزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arzan گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقههای کوتاه و نازک، و دانههای ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان میپزند.
-
الاکلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹آلاکلنگ› 'al[l]ākolang نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیهگاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین میرود.
-
خنازیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خنزیر] (پزشکی) xanāzir عارضۀ ایجاد شدن غدههای سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت میگردد و از آنها چرک میآید؛ سل غدد لنفاوی.
-
مه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (هواشناسی) meh بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید میشود و فضا را تیره میکند؛ بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین؛ میغ؛ نزم.