کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گام برگرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گام زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gāmzān ۱. رونده.۲. تندرو.۳. قاصد.۴. اسب تندرو: ◻︎ یکی اسب باید مرا گامزن/ سم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی: ۲/۱۲۷ حاشیه).
-
گام سپر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گامسپار› [قدیمی، مجاز] gāmsepo(a)r آن که طی طریق میکند؛ رونده.
-
فراخ گام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farāxgām ۱. آنکه گامهای بلند و فراخ برمیدارد؛ تیزرو؛ فراخقدم.۲. [مجاز] لاابالی؛ بیبندوبار.
-
خوش گام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xošgām = خوشرفتار
-
سبک گام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokgām سبکپا؛ تندرو؛ تیزرو.
-
جستوجو در متن
-
قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقدام] qadam ۱. اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه.۲. گام.۳. کار؛ عمل.〈 قدم افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پا فشردن.۲. پافشاری کردن.〈 قدم برداشتن: = 〈 قدم برگرفتن〈 قدم برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] حرکت کردن؛ راه افتا...