کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گازران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جلنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jolamboh چوبی که جامه را در وقت شستن با آن میکوبند؛ چوب گازران؛ کدینه؛ کوبین؛ کدنگ.
-
فدرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فدوند› [قدیمی] fadrang ۱. کلون.۲. چوب گازران که جامه را هنگام شستن با آن میکوبند.
-
کدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کدینه، کدنگ، کدنگه› [قدیمی] ka(o)din چوبی که گازران با آن جامه را میکوبند؛ کوبین؛ شنگینه: ◻︎ دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو: ۱۷).
-
کوبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کدین، کدینه، کدنگ› [قدیمی] kubin ۱. ظرفی مانند کفۀ ترازو که با برگ خرما یا نی بافتهمیشود و در کارگاه روغنگیری دانههای کوفتهشده را در آن میریزند و زیر فشار میگذارند تا روغن آن بیرون آید.۲. چوب گازران.
-
جامه کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jāmekub ۱. کسی که جامه را در وقت شستن میکوبد؛ رختشوی؛ گازر.۲. (اسم) چوبی ستبر که گازران جامه را هنگام شستن با آن میکوبند؛ کدنگ؛ کدینه؛ کوبین.
-
کتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ کوتک› kotak ۱. ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد میشود.۲. [قدیمی] چوب کلفت؛ چماق؛ چوب گازران.〈 کتک زدن: (مصدر متعدی) زدن کسی با دست، چوب، یا شلاق.
-
پژاوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پژاون، پژوند، پراوند، فراوند، فدوند› [قدیمی] pažāvand ۱. چوبی که پشت در بیندازند که در باز نشود: ◻︎ دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست / فروبند در خانه به فلج و به پژاوند (رودکی: ۵۲۲).۲. چوب گازران که جامه را هنگام شستن با آن میکوبند.
-
شنگینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šangine ۱. چوبی که چهارپایان را با آن میرانند: ◻︎ اگر با من دگر کاوی خوری ناگه / به سر بر تیغ و بر پهلوی شنگینه (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۲).۲. چوبی که گازران جامه را در وقت شستن با آن میکوبند؛ کدین؛ کدینه؛ کوبین.