کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نجوم) keyvān = زحل
-
جستوجو در متن
-
فریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فَریه› [قدیمی] fa(e)rye نفرین؛ لعنت: ◻︎ بهرۀ تو آفرین میشد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحسکیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی: ۴۵۱).
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) šabe سنگی سیاه و درخشان؛ کهربای سیاه: ◻︎ شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی: ۳/۳۰۳).
-
سایره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سائرَة، مؤنثِ سائر] (نجوم) [قدیمی] sāyere ستارۀ گردنده؛ سیاره: ◻︎ از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲: ۷۷۸).
-
زحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zohal ۱. (نجوم) ششمین سیارۀ منظومۀ شمسی؛ کیوان. Δ منجمان قدیم آن را نحس اکبر میدانستند.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] نیرنگباز؛ زرنگ.
-
پاسبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: pāspān] pās[e]bān ۱. (نظامی) مٲمور نیروی انتظامی و شهربانی (سابق) که وظیفهاش حفظ نظم و آرامش شهر است.۲. نگهبان؛ محافظ؛ محافظتکننده.〈 پاسبان فلک:۱. [مجاز] ستارۀ زحل؛ کیوان.۲. [مجاز] خادم پیر.
-
سیاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیّارَة، مؤنثِ سیّار، جمع: سَیّارات] sayyāre ۱. (نجوم) هر جرم آسمانی که در مداری بیضیشکل میچرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور میکند. Δ سیاراتی که به دور خورشید میگردند بهترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد (...
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ertefā' ۱. فاصلۀ عمودی چیزی نسبت به یک سطح؛ بلندی: ارتفاع قلهٴ دماوند نسبت به سطح زمین ۶۱۷۰ متر است.۲. (ریاضی) پارهخطی عمودی که از قاعدۀ یک شکل هندسی تا رٲس آن شکل ترسیم شده باشد.۳. (اسم مصدر) (ادبی) در بدیع، آوردن اسم یا صفتی ...