کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kak حشرۀ کوچک و جهنده که از خون انسان و حیوان تغذیه میکند و عامل انتقال بعضی بیماریها است؛ کیک.
-
کک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: coke] kok نوعی زغالسنگ که در معرض گرما مواد فرار خود را از دست میدهد و استحکام بیشتری مییابد.
-
واژههای مشابه
-
کک مک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ککومک› (پزشکی) kak[o]mak لکههای سیاه یا قهوهایرنگ که بر چهره و پوست بدن انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفته.
-
جستوجو در متن
-
کیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) keyk = کَک
-
بشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بسنج› [قدیمی] bešanj لکهای که در پوست چهرۀ انسان پیدا شود؛ ککمک؛ کلف.
-
بسنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بشنج› [قدیمی] besanj ۱. خشکی پوست صورت.۲. لکهای که در چهرۀ انسان پیدا میشود؛ ککمک؛ کلف.
-
کربن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carbone] (شیمی) karbon عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالتهای مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال، و کک یافت میشود.
-
کلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kalaf ۱. لکه.۲. (نجوم) لکههایی که در ماه و خورشید دیده میشود.۳. (پزشکی) لکۀ صورت؛ ککمک.
-
ساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آشوری] (زیستشناسی) sās حشرهای از راستۀ نیمبالان به رنگ سرخ و بیضیشکل و بزرگتر از کک که از خون تغذیه میکند و باعث سرایت بعضی امراض میگردد.
-
تاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāš لکههای سیاه که بر چهره و پوست بدن انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ککمک؛ ماهگرفتگی.
-
طاعون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) tā'un بیماری واگیردار و خطرناکی که با سردرد، لرز، تب شدید، سرگیجه، التهاب غدد لنفاوی، و تورم کبد و طحال همراه است و از طریق کک و موش به انسان منتقل میشود.
-
سیاه درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhderaxt درختی با شاخههای پرخار، برگهای دندانهدار، گلهای کوچک زرد، میوۀ تیرهرنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیرهای میگیرند که در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ خوشهانگور؛ آشانگور؛ اشنگور؛ ...