کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِلک،کَلَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalak ۱. [عامیانه] حیله؛ خدعه؛ نیرنگ.۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] نیرنگباز؛ زرنگ: عجب آدم کلکی است.۳. منقل؛ آتشدان.〈 کلک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حیله کردن.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalak نوعی قایق که با چوب، تخته، و چند خیک بادکرده درست میشود و بهوسیلۀ آن از روی آب عبور میکنند.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kalak نشتر؛ نیشتر.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ کل۱] [قدیمی] kalak ۱. کچل کوچک.۲. (صفت) [مجاز] شوم؛ نحس.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalak = پاپیروس
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ کل۲] [قدیمی] kalak گاومیش نر جوان.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kelk ۱. قلمنی؛ نی.۲. (زیستشناسی) نی.۳. تیر: ◻︎ ز پرّ و ز پیکان کلک تو شیر / به روز بلا گردد از جنگ سیر (فردوسی: ۳/۱۴۶).۴. (زیستشناسی) چهار دندان تیز درندگان.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kelek = کلیک١
-
جستوجو در متن
-
کاگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kāgal ۱. نوعی نی که در میان آب میروید؛ نی.۲. کلک؛ قلم.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ که اش] [قدیمی] keš که اش؛ که او را: ◻︎ حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
-
تهزیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahzil لاغر کردن: ◻︎ اگر دشمن شود فربه ز کلک اوست تهزیلش / وگر ملکت شود لاغر ز عزم اوست تسمینش (قاآنی: ۴۹۲).
-
ایتوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'a(e)ytuk مژده؛ نوید؛ خبر خوش: ◻︎ از کلک توست نصرت دین محمدی / ایتوک ده به شاه که کلکم حسام توست (سوزنی: مجمعالفرس: ایتوک).
-
فرفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ferfer, farfar ۱. صدایی که هنگام عطسه کردن یا غذا خوردن و مانند آن شنیده میشود.۲. (قید) بهتندی: ◻︎ برداشت کِلک و کاغذ و فرفر فرونوشت / برفور این قصیدۀ مطبوع آبدار (انوری: ۱۶۰).
-
پولتیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: politique] ‹پلیتیک› poletik ۱. = سیاست۲. شیوۀ عمل و برنامهریزی برای ادارۀ یک نهاد، سازمان، یا اداره.۳. به کار بردن تدبیر و مکر برای پیش بردن کاری و رسیده به نتیجهای؛ کلک.