کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِش پول کِشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kaš ۱. خوب؛ خوش؛ نیک.۲. زیبا: ◻︎ فتنه شدم بر آن صنم کشبر / خاصه بدان دو نرگس دلکش بر (دقیقی: ۹۹).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kaš] [قدیمی] kaš ۱. بغل؛ آغوش: ◻︎ چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش (فردوسی۲: ۵۴۹).۲. سینه: ◻︎ بینداخت شمشیر و ترکش نهاد / چو بیچارگان دست بر کش نهاد (سعدی۱: ۹۱).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] keš دفعه؛ مرتبه.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(حرف + ضمیر) [مخففِ که اش] [قدیمی] keš که اش؛ که او را: ◻︎ حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کُشتن) koš ۱. = کُشتن۲. کُشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمکش، گاوکش.
-
آدمی کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹آدمکش› [قدیمی] 'ādamikoš ۱. آنکه مردم را بکشد؛ قاتل؛ آدمکش: ◻︎ میباش طبیب عیسوی هُش / اما نه طبیب آدمیکش (نظامی۳: ۳۷۷).۲. [مجاز] بیرحم.
-
اره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'arrekeš کسی که پیشهاش بریدن چوب، تخته، یا تنۀ درخت با اره است.
-
انگشت کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] 'angoštkeš = انگشتنما
-
آهن کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (فیزیک) [قدیمی] 'āhankeš = آهنربا
-
باده کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādekeš بادهخوار؛ بادهپیما.
-
برات کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (بانکداری) barātkeš کسی که برات مینویسد و به کسی دستور میدهد که پولی را به شخص دیگری بدهد.
-
کباده کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (ورزش) kabbādeke(a)š کسی که با کباده ورزش میکند.
-
کاروان کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kār[e]vānkeš = کاروانسالار
-
کاروان کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kār[e]vānkoš ۱. (نجوم) = شِعرا = شعرای یمانی۲. (زیستشناسی) درختچهای با ساقۀ سفید که معمولا در نقاط کوهستانی میروید.
-
کش رفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kašraftār خوشرفتار.