کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کِسْوَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کسوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کسوة] kesvat لباس؛ جامه؛ پوشاک.
-
پیش کسوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] piškesvat ۱. (ورزش) کسی که در زورخانه و کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد.۲. (تصوف) مقام کسی که مقامش بالاتر از مرید و فروتر از شیخ است.
-
واژههای همآوا
-
کسوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کسوة] kesvat لباس؛ جامه؛ پوشاک.
-
جستوجو در متن
-
اکتسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اکتساء] [قدیمی] 'ektesā کسوت پوشیدن؛ جامه پوشیدن.
-
مکتسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moktasi کسوتپوشیده؛ لباسپوشیده.
-
دیرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دِیْر) [عربی: دَیرانِیّ] [قدیمی] deyrāni ۱. صاحب دیر.۲. دیرنشین: ◻︎ گفت کای کهنهپیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱).
-
ساد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ ساده] [قدیمی] sād بیپیرایه؛ بینقشونگار؛ بیآلایش: ◻︎ برای کسوت خدام درگهش خورشید / ز چرخ گاه منقش طرازد و گه ساد (شمس فخری: مجمعالفرس: ساد).
-
خاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāz ۱. چرک بدن یا جامه.۲. سنگ پا.۳. نوعی پارچۀ کتان: ◻︎ ز روی کسوت اگرچند امتیازی نیست / ولیک اطلس و اکسون توان شناخت ز خاز (ابنیمین: ۱۱۱).