کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُلِ دُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ کچل] kal = کچل
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kal ۱. بز نر.۲. حیوان نر، از قبیل گاو، گوسفند، بز، و آهو.۳. گوسفند بیشاخ.
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] kol ۱. کوتاه و بیتناسب: مرد کُل.۲. کُند؛ کُله: تیغ کُل.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کجی؛ خمیدگی.
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kol روستا؛ دِه.
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کُلّ] kol[l] همه؛ تمام.
-
کل کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kalkal پرگویی؛ پرحرفی؛ بحث بیهوده.〈 کلکل کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن.
-
جستوجو در متن
-
دنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dumb] (زیستشناسی) domb = دُم
-
هواپیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] havāpeymā وسیلۀ نقلیۀ هوایی که دارای دُم، بدنه، و دو بال میباشد؛ طیاره.
-
گوریل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gorille] (زیستشناسی) guril میمونِ انساننما، با قد بلند، وزن زیاد، دندانهای نیش دراز، بدنی پوشیده از موهای بلند، بدون دُم، علفخوار، و بسیار قدرتمند و ورزیده که در جنگلهای آفریقا یافت میشود.
-
جربیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: gerbil] (زیستشناسی) jerbil جانوری جونده شبیه موش خانگی با دُم کشیده و پاهای بلند که در مناطق خشک و بیآبوعلف افریقا و آسیا زندگی میکند.
-
بحری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بحر) [عربی. فارسی] bahri ۱. [مقابلِ برّی] ساکن دریا؛ دریایی: جانوران بحری.۲. (اسم) (زیستشناسی) پرندهای شکاری با بالهای کشیده، دُم باریک، پشت خاکستری، و سر سیاه.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] آشنا به راههای دریایی؛ ملاح.
-
مارمولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mārmulak ۱. (زیستشناسی) گروهی از جانوران خزنده، چابک، و شبیه سوسمار با بدن فلسدار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدسترفتۀ خود را ترمیم کنند.۲. [عامیانه، مجاز] مکار؛ حیلهگر.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] لاغر.
-
ماهی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ماهیخوارک› (زیستشناسی) māhixār ۱. ویژگی هر جانوری که از ماهی تغذیه میکند.۲. پرندهای با منقار دراز، دُم کوتاه، و پرهایی به رنگ سبز و آبی و سفید که بیشتر در کنار رودخانهها مینشیند و ماهی صید میکند.
-
عقرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'aqrab ۱. [جمع: عقارب] (زیستشناسی) جانوری بندپا با چنگالهای قوی و نیشی سمّی در انتهای دُم؛ کژدم.۲. (نجوم) هشتمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد.۳. هشتمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با آبان؛ کژدم.