کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُلُفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalaft منقار پرنده.
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلفة] kolfat ۱. زن خدمتکار.۲. [قدیمی] مشقت؛ سختی؛ رنج و زحمت.
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نازک] koloft درشت؛ ستبر.
-
گردن کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gardankoloft ۱. آنکه گردنی ستبر دارد؛ ستبرگردن.۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند.۳. [مجاز] دارای موقعیت ممتاز اجتماعی؛ بانفوذ.
-
پوست کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pustkoloft ۱. آنچه پوست ستبر دارد.۲. [مجاز] کسی که از سختی و مشقت یا تنبیه و ملامت آزرده و متٲثر نشود.
-
واژههای همآوا
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalaft منقار پرنده.
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلفة] kolfat ۱. زن خدمتکار.۲. [قدیمی] مشقت؛ سختی؛ رنج و زحمت.
-
کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نازک] koloft درشت؛ ستبر.
-
جستوجو در متن
-
کلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کُلفَة] [قدیمی] kolaf =کُلفَت
-
خادمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: خادِمَة] xādeme کلفَت.
-
غلت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] qellatdār ضخیم؛ کلُفت.
-
ضخیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ضخم] zaxim ستبر؛ کلُفت.
-
گردن آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garden[']āvar گردنکلفت؛ تنومند؛ زورمند.