کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کُشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) keštan کاشتن؛ زراعت کردن.
-
کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kūstan] koštan ۱. به هلاکت رساندن؛ به قتل رساندن.۲. ذبح کردن.۳. [مجاز] مقهور کردن؛ شکست دادن.۴. [مجاز] به شدت کار کردن؛خسته کردن.۵. [عامیانه، مجاز] در بازی نرد، خارج کردن مهره از بازی.۶. [قدیمی، مجاز] خاموش کردن چراغ و مانند آن.
-
واژههای همآوا
-
کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) keštan کاشتن؛ زراعت کردن.
-
کشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kūstan] koštan ۱. به هلاکت رساندن؛ به قتل رساندن.۲. ذبح کردن.۳. [مجاز] مقهور کردن؛ شکست دادن.۴. [مجاز] به شدت کار کردن؛خسته کردن.۵. [عامیانه، مجاز] در بازی نرد، خارج کردن مهره از بازی.۶. [قدیمی، مجاز] خاموش کردن چراغ و مانند آن.
-
جستوجو در متن
-
قتلگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qatlgāh جای کشتن.
-
کشتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: kōštār] koštār ۱. کشتن.۲. بسیارکشتن؛ قتل عام.۳. کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه؛ ذبح.
-
اغتیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtiyāl ۱. بهناگاه کسی را کشتن.۲. پنهانی کشتن.۳. هلاک کردن.
-
غیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غیلَة] ‹غیلت› [قدیمی] qile ۱. خدعه؛ مکر.۲. کشتن ناگهانی؛ ناگهان کسی را کشتن؛ ترور.
-
اماته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اماتَة] ‹اماتت› [قدیمی] 'emāte میرانیدن؛ کشتن.
-
کشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) košt قتل؛ کشتن.
-
انتحار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entehār خود را کشتن؛ خودکشی کردن؛ خودکشی.
-
کشتنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] koštangāh کشتنگه؛ جای کشتن؛ محل کشتار.
-
میراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹میرانیدن› [قدیمی] mirāndan باعث مردن کسی شدن؛ کُشتن.