کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَن کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آدمی سیرتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی. عربی. فارسی] 'ādāmisirati خوشخویی: ◻︎ نخست آدمیسیرتی پیشه کن / پس آنگه ملکخویی اندیشه کن (سعدی۱: ۱۴۴).
-
نوشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نوشانیدن› nušāndan آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ◻︎ ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
-
آمین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی، مٲخوذ از عبری] 'āmin اجابت کن؛ بپذیر؛ چنین باد. Δ معمولاً بعد از دعا میگویند.
-
چمچاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čemčāre در پاسخ کسی بهصورت پرخاش و دشنام گفته میشود: چه کار کنم؟ چمچاره کن!.
-
کوش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کوشیدن) kuš ۱. = کوشیدن۲. کوششکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سختکوش.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سعی؛ کوشش: ◻︎ اول ای جان دفع حرص موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن (مولوی: ۵۰).
-
شبگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šabgard ۱. کسی که در شب گردش میکند: ◻︎ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲: ۷۰۱).۲. [مجاز] پاسبان؛ عسس.۳. [مجاز] دزد.
-
هین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) hin ۱. صدایی برای به حرکت درآوردن مَرکب.۲. (شبهجمله) [قدیمی] در مقام تٲکید و تعجیل گفته میشود؛ هان؛ آگاه باش: ◻︎ هین رها کن بدگمانی و ضلال / سرقدم کن چونکه فرمودت تعال (مولوی: ۷۴۰).
-
غره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] qorre = غُرّش: ◻︎ غرهای کن شیروار ای شیر حق / تا رَوَد آن غره بر هفتمطبق (مولوی: ۶۵۴).
-
سخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] so(a)xun = سخن: ◻︎ بودنی بود می بیار اکنون / رطل پر کن مگوی بیش سخون (رودکی: ۵۴۶).
-
باژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāž = باج۱: ◻︎ نگه کن که چندین ز کندآوران / بیارند هرسال باژِ گران (فردوسی۴: ۵۵۵).
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kongor = جغد: ◻︎ نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابنیمین: ۴۸۳).
-
خله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xale پاروی قایقرانی: ◻︎ آب تیرهست این جهان کشتیت را / بادبان کن دانش و طاعت خله (ناصرخسرو: ۲۸۱).
-
پناهنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) panāhande پناهگیرنده؛ پناهبرنده: ◻︎ درگذر از جرم که خواهندهایم / چارۀ ما کن که پناهندهایم (نظامی۱: ۷).
-
زاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zāri گریه و ناله؛ تضرع: ◻︎ شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری بازآری (رودکی: ۵۱۱).
-
تات
فرهنگ فارسی عمید
(حرف بسط+ ضمیر) [قدیمی] tāt تا تو را: ◻︎ دردستانی کن و درماندهی / تات رسانند به فرماندهی (نظامی۱: ۴۳).