کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَل و کور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ کچل] kal = کچل
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kol روستا؛ دِه.
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کُلّ] kol[l] همه؛ تمام.
-
جستوجو در متن
-
موشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mušak ۱. [مصغرِ موش] موش کوچک.۲. از آلات آتشبازی.۳. (نظامی) از آلات جنگ که دارای مواد منفجره است و در جنگها به کار میرود.۴. دستگاهی که به فضا پرتاب میشود.〈 موشک کور: (زیستشناسی) = موش 〈 موش کور: ( نور گیتیفروز چشمهٴ هور / زشت ب...
-
کور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی:kōr] kur نابینا؛ کسی که چشمانش معیوب باشد و چیزی را نبیند.〈 کوروکبود: [قدیمی، مجاز]۱. تیرهوتار.۲. نیستونابود.۳. زشت و ناقص.۴. تیرهروزی و محنت: ◻︎ چو فضولی گشت و دستوپا نمود / در عنا افتاد و در کوروکبود (مولوی: ۷۲).
-
روشن دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ro[w]šandel ۱. روشنضمیر؛ زندهدل؛ آگاه و دانا.۲. نابینا؛ کور.
-
نهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nohur ۱. چشم.۲. نگاه؛ رویت: ◻︎ کوردل همچو کور میباشد / سبک و بدنهور میباشد (سنائی: لغتنامه: نهور).
-
موش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) muš پستانداری کوچک و جونده با دم دراز و گوشهای بزرگ.〈 موش دوپا: (زیستشناسی) نوعی موش صحرایی با دستهای کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای خود میجهد؛ کلاکموش.〈 موش کور: (زیستشناسی)۱. پستانداری کوچک با پوزۀ باریک، پنجۀ...
-
یک چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) yekče(a)šm ۱. ویژگی کسی که یکچشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد.۲. [مجاز] ظاهربین و کوتاهنظر.۳. [مجاز] منافق.
-
آپاندیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: appendice] 'āpāndis ۱. (زیستشناسی) زائدۀ کوچک و کرمیشکلی در بدن انسان در طرف راست و در انتهای رودۀ کور.۲. (پزشکی) = آپاندیسیت
-
آپاندیسیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: appendicite] (پزشکی) 'āpāndisit التهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود.
-
اعور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'a'var ۱. [جمع: عُور و عُوران] کسی که یک چشمش نابینا شده باشد؛ یکچشم.۲. (زیستشناسی) رودۀ کور.
-
تعمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعمیَة] ta'miye ۱. [مجاز] پوشیده ساختن معنی؛ معما گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود.۳. [قدیمی] نابینا کردن؛ کور ...
-
کاژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāž ۱. (پزشکی) = لوچ: ◻︎ ای تیغ زبان آخته بر قافلهٴ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو: لغتنامه: کاژ)، ◻︎ به یک پای لَنگ و به یک دست شَل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۲).۲. (زیستشناسی) = ک...