کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَس و کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kas] kas ۱. شخص؛ ذات؛ آدمی؛ مردم: ◻︎ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی: ۷۹).۲. [مجاز] خویش؛ خویشاوند.۳. [مجاز] یار؛ همدم.
-
جستوجو در متن
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...
-
گستاخ کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gostāxkār بیباک و بیپروا در انجام دادن کار.
-
جادوزن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jāduzan ۱. آنکه سِحر و جادو به کار ببرد.۲. آنکه سِحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند.
-
عملکرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'amalkard کارکرد؛ میزان کار؛ حاصل و نتیجۀ کار.
-
کارروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārravā ١. نافع و سودمند جهت پیشرفت کار.٢. شایسته و سزاوار برای کار.
-
ثواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] savāb ۱. پاداش کار خوب و پسندیده در جهان آخرت.۲. [مجاز] کار خوب و پسندیده.
-
کار گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārgozār ۱. آنکه با چابکی و مهارت کار میکند؛ آنکه خوب از عهدۀ کار برمیآید؛ کاربر.۲. مٲمور دولت.۳. نوکر؛ خدمتگذار.
-
بندکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bandkeš کارگر ساختمان که کار او پر کردن درزهای آجرها و سنگهایی است که در نمای ساختمانها به کار رفته.
-
کارکرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kārka(e)rd ۱. اندازه و مقیاس کار انجامشده.۲. [قدیمی] کار؛ کردار؛ عمل.
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tambal کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
-
ریزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rizekār ۱. نازککار؛ کسی که نقشهای ظریف به کار میبرد.۲. هنرمندی که چیزهای زیبا و ظریف بسازد.
-
صعوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) so'ubat [عربی: صعوبة]۱. دشوار شدن؛ سخت شدن؛ مشکل شدن کار.۲. دشواری و سختی کار.
-
کرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: karpak، مقابلِ گناه] [قدیمی] ka(e)rfe کار نیک؛ ثواب: ◻︎ نه بُد پروای کشت و کار و حرفه / گناهان را ندانستند و کرفه (زراتشتبهرام: برهان قاطع: کرفه).