کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَرد کردو کرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kard ۱. کردن.۲. کردار؛ عمل.۳. کردن؛ انجام دادن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کارکرد.
-
کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kord ۱. قومی آریایی که در نواحی غربی ایران، عراق، ترکیه، و سوریه به سر میبرند و به طوایف بسیار تقسیم میشوند.۲. هریک از افراد این قوم.۳. [قدیمی، مجاز] چوپان.۴. [قدیمی] چادرنشین.
-
آباد کرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ābādkard آبادکرده؛ ساخته؛ بناشده: ◻︎ این نهال نشانده را مشکن / مکن آبادکرد خویش خراب (مسعودسعد: ۵۹).
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (بانکداری) havālekard پولی که پرداخت آن به دیگری واگذار میشود.
-
جستوجو در متن
-
کرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کرته، کردو، کرد، کرزه، کرز› (کشاورزی) [قدیمی] kart زمین مرزبندیشدۀ کوچک برای زراعت؛ کاله.