کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کَاهِنٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کاهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کَهنَة] kāhen ۱. روحانی مسیحی یا یهودی.۲. روحانی اقوام باستان، مانند بابلیان و مصریان.۳. (صفت) [قدیمی] غیبگو.
-
واژههای همآوا
-
کاهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کَهنَة] kāhen ۱. روحانی مسیحی یا یهودی.۲. روحانی اقوام باستان، مانند بابلیان و مصریان.۳. (صفت) [قدیمی] غیبگو.
-
جستوجو در متن
-
کهنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کهنَة، جمعِ کاهن] [قدیمی] kahane = کاهن
-
کهانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کهانة] [قدیمی] kehānat اخترشناسی؛ غیبگویی؛ حرفۀ کاهن.
-
قس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سریانی، جمع: قُسُوس] [قدیمی] qa(e)s[s] مرد روحانی مسیحی؛ کشیش؛ کاهن.
-
کندا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گندا› [قدیمی] kondā ۱. فیلسوف؛ حکیم.۲. (صفت) = کاهن
-
لاما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lama، مٲخوذ از تبتی] lāmā مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم.
-
سپهر شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] sepehršenās منجم؛ ستارهشناس؛ کاهن: ◻︎ شنیدهام من و بسیارکس شنیدستند / هم از سپهرشناس و هم از ستارهشمر (امیرمعزی: ۲۵۷).
-
عراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'arrāf ۱. منجم.۲. غیبگو.۳. کاهن.۴. جادوگر.۵. فال بین.۶. طبیب.