کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ بزرگ] kuča(e)k ۱. دارای جسم یا اندازۀ اندک: دستهای کوچک.۲. (اسم، صفت) آن که سنش کم است؛ خردسال.۳. [مجاز] دارای مقام پایین.۴. [مجاز] بیارزش؛ پست: آدم کوچک و کوتهبینی بود.۵. [مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود میدهد؛ مطیع: من کوچک ش...
-
واژههای مشابه
-
کوچک ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kuča(e)k[']abdāl مریدی که از مریدان دیگر خردسالتر یا تازهکارتر باشد.
-
کوچک تر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuča(e)ktar ۱. خردتر.۲. اندکتر.
-
کوچک ترین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuča(e)ktarin ۱. خردترین.۲. اندکترین.
-
خانم کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] xānomkučak دختری که هنوز به سن بلوغ نرسیده؛ خانمکوچولو.
-
جستوجو در متن
-
بلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) balam زورق کوچک؛ قایق کوچک.
-
کشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] keštak کشت کوچک؛ مزرعۀ کوچک.
-
دولچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی، مصغرِ دول] dulče دول کوچک؛ دلو کوچک.
-
دالانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دالان] dālānče دالان کوچک؛ دهلیز کوچک.
-
دزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دز] ‹دژک› [قدیمی] dezak دز کوچک؛ قلعۀ کوچک.
-
سبوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سبو] [قدیمی] sabuče سبوی کوچک؛ کوزۀ کوچک.
-
صورتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مصغرِ صورت] suratak ۱. صورت کوچک؛ تصویر کوچک.۲. مجسمۀ کوچک.۳. = ماسک
-
کهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کهینه› [قدیمی] kehin ۱. کوچک.۲. کوچکتر؛ کهتر.