کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوه قاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوه پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhpeykar درشتاندام؛ قویهیکل.
-
کوه سنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhsomb کوهسنبنده؛ سوراخکنندۀ کوه.
-
کوه کان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kuhkān = کوهکن
-
کوه نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhnavard ۱. کسی که بتواند از قسمتهای سخت کوه عبور کند و به قلۀ آن بالا برود.۲. (اسم، صفت) ورزشکاری که در کوهنوردی مهارت دارد.
-
جستوجو در متن
-
قاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ قفقاز؟، مٲخوذ از پهلوی؟: kof (= کوه)؟] qāf در افسانهها، کوهی که میپنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته: ◻︎ گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی: ۱۹۶)، ◻︎ چنان پهن خوان کَرَم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد ...
-
سیمرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sēnē-murūk, sēn-mur] simorq در افسانهها، مرغی بسیاربزرگ که در کوه قاف آشیان داشته؛ سیرنگ؛ عنقا.
-
خاراشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xārāšekāf آنکه یا آنچه سنگ خاره را میشکافد: ◻︎ ز خاریدن کوس خاراشکاف / پر افکند سیمرغ در کوه قاف (نظامی۵: ۹۸۰).