کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوزه گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kuzegar کسی که کاسه و کوزۀ گلی میسازد.
-
واژههای مشابه
-
کاسه کوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] ‹ کاسهوکوزه› [عامیانه] kāsekuze اثاث خانه؛ اسباب خانه؛ ظروف منزل.
-
کاسه کوزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [مجاز، منسوخ] kāsekuzedār کسی که در خانۀ خود بساط قمار راه میاندازد و از قماربازان پول میگیرد؛ صاحب قمارخانه.
-
جستوجو در متن
-
کماسه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kamāsegar کسی که کاسه، کوزه، و کشکول میسازد.
-
گول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] gul جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد؛ تالاب؛ حوض: ◻︎ گولی تو از قیاس که گر برکشد کسی / یک کوزه آب از او به زمان تیرهگون شود (عنصری: ۳۳۰).
-
تراویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ترابیدن› tarāvidan ۱. خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی.۲. ترشح کردن؛ تراوش کردن؛ چکیدن: ◻︎ گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه).
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāš ۱. کورهای که در آن خشتهای خام یا ظرفهای گلی را بر روی هم میچینند و حرارت میدهند تا پخته شود؛ کورۀ آجرپزی؛ کورۀ کوزهگری؛ آتشخانه: ◻︎ زاهد خام خویشبین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸).۲. آتشگاه حمام؛ تون.