کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتهریش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kutah = کوتاه
-
ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: reš] riš موهای دو طرف صورت و چانۀ مرد؛ لحیه؛ محاسن.
-
ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rēš] [قدیمی] riš ۱. زخم؛ جراحت.۲. (صفت) مجروح؛ زخمی.〈 ریشریش: پارهپاره؛ چاکچاک.
-
ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] riš پَر پرندگان.
-
ریش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ریشیدن) [قدیمی] riš = ریشیدن
-
کوته آستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهآستین› [قدیمی] kutah[']āstin ۱. [مقابلِ بلندآستین و درازدست] دارای آستین کوتاه.۲. [مجاز] درویش و صوفی: ◻︎ به زیر دلق ملمع کمندها دارند / درازدستی این کوتهآستینان بین (حافظ: ۸۰۶).۳. ضعیف و ناتوان.
-
کوته اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kutah[']andiš آنکه خوب و درست نیندیشد؛ کوتاهاندیش؛ کوتاهفکر.
-
کوته بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kutahbin = کوتاهبین
-
کوته خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهخرد› [مجاز] kutahxerad کمعقل؛ کمخرد.
-
کوته نظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹کوتاهنظر› [مجاز] kutahnazar تنگنظر؛ بخیل؛ ممسک.
-
بی ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) biriš پسری که هنوز ریش درنیاورده.
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xoškriš ۱. زخم و جراحت خشک.۲. [مجاز] بهانه.۳. [مجاز] نیرنگ؛ فریب.۴. (پزشکی) = جرب
-
خام ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xāmriš احمق؛ نادان: ◻︎ جمع آمد صد هزاران خامریش / صید او گشته چو او از ابلهیش (مولوی: ۳۷۵).
-
دل ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] delriš کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد؛ دلافگار؛ دلخسته؛ دلآزرده.
-
پشت ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poštriš آنکه پشتش زخمدار است؛ پشتزخم.