کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کند و کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جام کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] jāmkāri آیینهکاری.= جامکاری کردن:۱. آیینهکاری کردن.۲. پیاپی جام شراب گرفتن و نوشیدن.
-
کاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کار) [پهلوی: kārīk] kāri ١. کسی که زیاد کار میکند یا خوب از عهدۀ کاری برمیآید؛ کارکن؛ فعّال.٢. [مجاز] مؤثر؛ اثرگذار: تیر کاری، زخم کاری.٣. [قدیمی، مجاز] جنگجو؛ دلیر و جنگاور.۴. [قدیمی، مجاز] نیکو؛ خوب.
-
تعمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ammod از روی عمد و قصد کاری کردن؛ با علم و اراده به کاری اقدام کردن.
-
امعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'em'ān غور کردن در مطلبی یا در کاری؛ دقت و دوراندیشی در کاری.
-
انهماک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enhemāk ۱. کوشیدن در کاری.۲. سخت سرگرم شدن به کاری و مبالغه کردن درآن.
-
برزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی] barzidan کاری را پیاپی کردن؛ مواظبت و مداومت در کاری کردن.
-
بهانه ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahānesāz بهانهتراش؛ آنکه برای کاری ناروا یا سرپیچی از کاری عذر و بهانه بیاورد.
-
مداومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداوَمة] modāvemat ۱. پیوسته در کاری بودن؛ دوام دادن؛ ادامه دادن.۲. پایداری و ثبات در کاری.
-
خرده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xordekāri ۱. انجام کارهای کوچک و جزئی.۲. [مجاز] بهدقت انجام دادن کاری.
-
قصور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qosur ۱. از کاری بازایستادن.۲. واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی.۳. کوتاهی کردن.
-
همکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamkāri با هم کار کردن؛ به یکدیگر کمک کردن در کاری؛ همپیشگی و شرکت در کاری.
-
هیچ کاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] hičkāre بیکاره؛ کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد.
-
تکلیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تکالیف] taklif ۱. کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن؛ فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن.۲. (اسم) وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد.
-
فرصت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فرصة جمع: فُرَص] forsat ۱. وقت مناسب برای کاری.۲. زمان؛ وقت.〈 فرصت دادن: (مصدر لازم) وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری.〈 فرصت داشتن: (مصدر لازم) وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری.〈 فرصت یافتن: (مصدر لازم) بهدست ...
-
اصرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrār ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.〈 اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.