کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kandar شهر؛ بلد.
-
کندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) kondor صمغی سفید، نرم، خوشبو، و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته میشود و هنگام سوختن بوی خوشی میپراکند و در دندانپزشکی جهت قالبگیری دندان به کار میرفته؛ بستج؛ بُستخ؛ مصطکی؛ رماس؛ رماست؛ کندر رومی.
-
جستوجو در متن
-
بستج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بستک] (زیستشناسی) [قدیمی] bostaj = کندر
-
مصطکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹مسطنجی› [قدیمی] mastaki = کندر
-
رماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رماست› (زیستشناسی) [قدیمی] ramās = کندر
-
لبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] lobān ۱. صنوبر.۲. کندر.
-
وشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وشج، وشق، اشق، اشج، اشه› (زیستشناسی) vošk صمغ؛ شیرۀ خشکشدۀ درخت؛ صمغی تلخمزه شبیه کندر.
-
اشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'oše صمغی زردرنگ و تلخمزه شبیه کُندُر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار میرفته.