کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندذهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندذهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kondzehn کمهوش؛ کودن.
-
جستوجو در متن
-
بلید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] balid کندذهن؛ کودن؛ کمهوش.
-
بطیالانتقال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [مجاز] bati'ol'enteqāl کندفهم؛ کندذهن؛ کودن.
-
مغفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqaffal نادان؛ کمهوش؛ کندذهن.
-
غبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غبیّ، جمع: اغبیاء] [قدیمی] qabi[y] نادان و کندذهن؛ کمهوش؛ کودن.
-
بلادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بلادة] [قدیمی] balādat ۱. کندفهم بودن؛ کندذهن بودن.۲. کندذهنی؛ کودنی.
-
غیهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: غیاهب] [قدیمی] qa(e)yhab ۱. ظلمت؛ تاریکی.۲. شب بسیارتاریک.۳. اسب سیاه.۴. (صفت) مرد غافل و کندذهن و ضعیف.
-
بی هوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ باهوش] ‹بیهوش› bihuš ۱. کندذهن؛ کندفهم.۲. (پزشکی) کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند.